جدول جو
جدول جو

معنی روح ازدی - جستجوی لغت در جدول جو

روح ازدی
ابن حاتم بن قبیصه بن مهلب ازدی، از امرا و نیکوکاران و حاجب منصورعباسی بود، مهدی بن منصور او را ولایت سند داد و سپس او را به بصره و پس از آن به کوفه منتقل کرد، در زمان هارون الرشید به حکومت فلسطین گماشته شد و بعد معزول گردید و به بغداد رفت و آنگاه که برادرش یزید بن حاتم امیر افریقیه درگذشت وی بجای او به حکومت قیروان منصوب شد (171 ه، ق،) و هم بدانجا درگذشت، وی به علم و شجاعت و دوراندیشی موصوف بود، (از اعلام زرکلی چ 2 ج 3 ص 63)، و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 406 و اعلام المنجد و فتوح البلدان بلاذری و البیان و التبیین ج 2 ص 195 و عیون الاخبار (فهرست) و ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 314 و العقد الفرید ج 1 ص 56 و ج 2 ص 44 و 243 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روح الدین
تصویر روح الدین
(پسرانه)
آنکه روح دین است
فرهنگ نامهای ایرانی
(حِ اِ لا)
مراد از آن نفس ناطقه است. (از فرهنگ علوم عقلی تألیف دکتر سجادی). رجوع به حکمهالاشراق مصحح کربین ص 267 و 268 و کلمه روح شود
لغت نامه دهخدا
(حُدْ دی)
محمد بن اسحاق بن علی بن عربشاه. واعظ و عالم و جامع اقاویل مفسران و ناشر احادیث رسول خدا بود، و از زهد و معرفت نصیبی تمام داشت. او راست: کتابی در ترسل، و نیز تعلیقاتی فراوان و مجموعات و امالی داشت. وی در صفر سال 734 ه. ق. درگذشت و نزد پدرش دفن گردید. (از شدالازار ص 320). و رجوع به همین کتاب صفحۀ مذکور و حاشیۀ همان صفحه شود
شیخ، محمد بن ابی بکر الشیلی. او راست: المشرع الروی فی مناقب الساده آل ابی علوی. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(مَ دُ پَ سَ)
روح افزا. رجوع به روح افزا شود:
گهی به ’بست’ در این بوستان طبعافزای
گهی به بلخ در آن باغهای روح افزای.
فرخی.
عقل رامشگری است روح افزای
عدل مشاطه ای است ملک آرای.
سنایی.
گر کشتنیم چنان کش از بهر خدای
کز بنده شنیده باشی ای روح افزای
زآن میگون لب و زآن مژۀ جانفرسای
مستم کن و آنگه رگ جانم بگشای.
خاقانی.
حیات بخش روح افزای و طربناک دلگشای. (ترجمه محاسن اصفهان ص 12). و رجوع به روح فزا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از روح الهی
تصویر روح الهی
روان گویا (نفس ناطقه) زبانزد فرزانی
فرهنگ لغت هوشیار